ساعت ۷و۳۰دقیقه بعدظهر سه شنبه۱۷اردیبهشت۹۷هست ومن الان همین لحظه کارم تموم شد ونشستم روی مبل کنار دری که به حیاط بازه و باد خیلی خنکی که میخوره به صورتم و کیفور میشم ازش.برای من گرمایی این هوای خنک اردیبهشتی دم غروب خود ِ خود ِ بهشته!
امروز هوس قیمه کردم و الان بوی خوش قیمه و زعفران و زرشک خونه رو برداشته و پلویی که داره دم میکشه برای افطار.دخترها برخلاف همیشه بی سروصدا مشغول بازی و پچ پچ با همدیگه ان و معلوم نیست باز چه نقشه ای تو سرشونه.میم رفته چیزایی که بهش گفتم رو بخره و بیاره.دوباره ماه رمضون شد و هوس های من شروع شد!
امروز بعد مدت ها رفتم رو وزنه و با کمال تعجب دیدم یک کیلو کم شدم.بدون کالری شماری و دوباره مصمم شدم برای ادامه.
از صبح همش این آهنگ ورد زبونم شده:
همه شب نالم چون نی،که غمیییی دارم،
دل و جان بردی اماااا، نشدی یاااااارم.
درباره این سایت