این روزها درگیر یه اتفاق مهم هستیم که به امید خدا باعث گشایش مالی خوبی خواهد شد برامون.دلم میخواست اینجا بگم و به اشتراک بزارم ولی از اونجایی که باید یه پست رمزدار بنویسم، معلوم نیست کی فرصت بشه.

امروز صبح خانوم معلم دخترک جلسه آموزشی گذاشته بود و من چون شرایطم جور نبود نرفتم.جز این، دوتا کار مهم دیگه هم داشتم و باید میرفتم که تصمیم گرفتم نرم تا ظهر که میم میاد.عذاب وجدان هم دارم زیاد، ولی هرچی فک میکنم در توانم نیست.دیروز از صبح زود تا آخرشب جایی بودیم که خیلی خسته شدم.عذاب وجدان دلیلش اینه که هنوز یاد نگرفتم که تو هرکاری اول راحتی و آرامش خودم رو در نظر بگیرم و بعد کمک به دیگران.نمیدونم شاید این هم نباشه.چون خودم رو میشناسم و میدونم از کار کردن و کمک به دیگران لذت میبرم.

+ راستی اتفاقِ مبارکِ همخونه و همسفر شدن من و جناب میم امروز هشت ساله  میشه و از فردا وارد نهمین سال زندگی مشترک می شیم.به همین سادگی و به همین خوشمزگی!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها