ساعت نزدیک چهار صبحه و حقیقتا یادم نمیاد آخرین باری که این ساعت از شب رو بیدار بودم کی بوده.حالا دلیل شب زنده داریم چی بود؟ دخترا ۹ خوابیدن و میم ساعت ده رفت سرکار.خسته بودم و میخواستم یه دونه پادکست گوش کنم و بخوابم.در همین حین یه جایی دیدم یه دوستی کتاب "یادت باشد" رو معرفی کرده بود و توصیه کرده بود به خوندنش.موضوعش خاطرات شهید مدافع حرم از زبان همسرش بود و اولش فک کردم که احتمالا با خط فکری من زیاد جور در نمیاد و . ولی باز از روی کنجکاوی شروع کردم از ساعت ده و نیم و بعد یهو به خودم اومدم دیدم ساعت دو شد و سه شد و من تا همین الان داشتم میخوندمش و آخرش با بهت و اشک تموم شد.

نکات جالبش از نظر من : اول اینکه قصه کاملا واقعیه و از زبون یکی از هم نسل های ماست(این شهید گرامی هم سن داداش کوچیکه منه)و زمان روایتش از سال نود شروع میشه.همین دوره و همین دهه ای که ما الان توش هستیم و همین برای من عجیب بود.دوم اینکه اگه تو گوگل سرچ کنید کلی فیلم و عکس از شهید و همسرش پیدا میکنید و دیدنشون قصه رو ملموس تر میکنه و اینکه کتاب پر از روابط عاشقانه ی زیبایی ست که این دو نفر با هم داشتند.

خلاصه اینکه بخونیدش و توصیه میشود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها