دو سال پیش بود.دقیقا همین موقع ها.بار سفر بستیم و راهی شدیم.با چه ذوق و شوقی و بدون اغراق شد یکی از بهترین سفرهای عمرم.روزها چهارتایی با هم بودیم و شبها و صبح های زود به علت سردی هوا نوبتی پیش بچه ها می موندیم و اون یکی میرفت حرم.یادمه پامون رو که میزاشتیم تو خیابون جمعیت بود و ازدحام.عاشق ها زیاد بودند.ما هم یه قطره از اون دریا شده بودیم.

امشب ولی انقدر دورم از اون فضا که میگم نکنه خواب و رویا بوده باشه.؟ 

انقدر دورم و ناامید و پر از بغض که.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها