1.دیشب تا دیروقت مجردی خونه مامانم بودیم.زمانی که تو اتاق مشغول بازی بودیم خانوم کوچولو و خواهرزاده ی دو ساله داشتن با گوشی بازی میکردن و در رفت و آمد بودند.امروز که گالری گوشیم رو چک کردم دیدم رفتن تو راهرو وخانوم کوچولو شعر گذاشته و همراه خواننده کلی با احساس میخوند و میرقصید و قر و ادا می اومد و همزمان از خودش فیلم گرفته.کلی هم رفته بود تو حس و خود ِ خودش بود! چندین بار نگاهش کردم و تو دلم قربون دست و پای بلوریش رفتم.نگاهش کردم و نگاهش کردم و نگاهش کردم.یعنی ده سال بعد که ۱۵ ساله میشه واکنشش نسبت به دیدن این فیلم چیه؟ ^_^

2.عاقا یکمی بعد از نوشتن پست قبلی از نوشتن مورد ۶ پشیمون شدم.اینکه کدبانو باشی و هنرمند و تلاش کنی که با هنرت دیگران رو خوشحال کنی و یلدا بهونه ای باشه برای خوش گذرونی و شاد بودن اصلا چیز بدی نیست.اصلا هم فک نکنید چون من از اینکارا زیاد نمیکنم و کدبانو نیستم حسودیم میشه.نه! من فقط میگم چشم و هم چشمی بده! 

3.بعد مدت ها رفتم آرایشگاه.چرا؟ چون یه جایی رو پیدا کردم که خانوم آرایشگر لام تا کام حرف نمیزنه و هیچی نمیگه و نظر نمیده.بازم چرا؟چون من آدم درون گرایی هستم و از آدم هایی که در مورد همه چیز نظر میدن و به همه چیز آدم کار دارند و هی میخوان بگن چرا اینکارو نمیکنی چرا اونکارو نمیکنی بیا اینکارو بکن اونکارو نکن فراری ام.دیروز اون خانوم نگفت اوه چه ابروهایی! نگفت بیا پیش خودم تتو نگفت پوستت فلان، موهات فلان.به سلیقه ی من احترام گذاشت و فقط و فقط کارش رو انجام داد.

4.امروز یه پنج شنبه خوب و پر کار بود و الان که شب شده حالم خوبه و از خودم راضی ام.چی بهتر از آرامشی که الان دارم؟

5.راستی راستی پاییز ۹۸ هم داره نفس های آخرش رو میکشه؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها