یکی از خوبی های وبلاگ اینه که میتونی هر موقع دلت خواست برگردی و به گذشته نگاه کنی و ببینی سال قبل این روزها کجا و در چه حالی بودی.

امروز ۲۸ اسفند ۹۸ بود و من انگار که دنیا برام همین چهار دیواری کوچیک خونه ی خودمون هست.غرق در دنیای خودمونیم و انگار که اون بیرون توی این شهر هیچ خبر و صدایی نیست.اینجا که همه چیز در امن و امان است!

امروز در کنار برنامه های روزانه و همیشگی، صبح رفتیم سه تایی تو اتاق و عروسک ها رو تلنبار کردیم وسط.من شدم خانوم دکتری که نخ و سوزن و قیچی به دست آماده ویزیت مریض هایی هست که خیلی وقته منتظر چنین روزی بودن و اون دوتا هم مثل  پدر و مادرهای دلسوز یکی یکی بچه هاشون رو نشون میدادن و عیب و ایراد هاشون رو میگفتن‌‌.بعدظهر همگی رو سوار ماشین لباسشویی کردیم و شستیم و بعد تو هوای دلبر و ابری امروز توی حیاط یکی یکی آویزان شدن که فردا صبح بشه و آفتاب بیاد و خشک و تمیز برگردن سرجاشون.نزدیک غروب وقتی صدای اذان از مسجد محل می اومد، داشتیم حیاط میشستیم و دخترکان با جارو و تی همراهی میکردن.خونه یکم فضای بهتر و متفاوت تری گرفته و از این بابت خوشحالم.

دارم به کارهای باقیمونده فکر میکنم و بعد میگم حالا خیلی هاش نشد هم نشد.سخت نگیر.امسال که خیلی چیزها سر جاش نبوده.اینم روش.ولی بازم یه چیزی ته دلم رو قلقلک میده که تو تلاشت رو بکن.سلامتی باشه الهی.

۲۸اسفند ۹۸ هم تمام شد! ودیگر تکرار نخواهد شد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها